عبور از برهان
نویسنده: رضا صادقی
- کدکالا:
حمید رزمندۀ بسیجی برای حضور در جنگ تحمیلی عراق به ایران می خواهد به جبهه های جنگ در جنوب کشور برود ولی او را برای برقراری امنیت، به روستای برهان در بوکان می فرستند. حمید در حین خدمت، ضمن آشنایی با پیچیدگی ها و مشکلات خدمت رزمندگان در کردستان به نسبت جبهه های جنگ با عراق، با حوادث و وقایع گوناگونی مواجه می شود که به گفتۀ دوستانش، هرگز در جبهه های جنگ با عراق، اتفاق نمی افتد. او در یک حملۀ کومله به پایگاه شان به اسارت در می آید و توسط شورشیان به مراکز استقرار آنان در عراق منتقل و زندانی می شود. حمید در دوران اسارت همراه دیگر زندانیان رنج زیادی می کشد و به یک دختر عضو کومله علاقمند می گردد تا این که...
جلوی خودم را نگاه کردم؛ ناگهان به نظرم یک سیاهی اومد. چشمانم را روی سیاهی متمرکز کردم. عجیب بود. انگار هی بزرگتر می شد. به خودم گفتم نکنه جن یا غولی باشه. احساس کردم مدام داره به من نزدیک تر میشه. می خواستم کاک خالد را صدا بزنم، اما خجالت کشیدم. این ور و آن ور را نگاه کردم، انگار سیاهی با چشمان من جابجا می شد. گفتم حتماً خیالاته؛ بهتره چند لحظه چشمانم را ببندم تا اگه بر اثر خستگی چشمامه، این توهم برطرف بشه. چشمامو بستم. چند لحظه گذشت، یکباره احساس کردم دستی روی سرم قرار داره. از ترس نمی توانستم چشمامو باز کنم، وای خدای من این چیه؟…
نویسنده | رضا صادقی |
موضوع | داستان کوتاه فارسی |
قطع | رقعی |
جلد | شومیز |
تعداد صفحات | 320 |
شابک | 9789643075958 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد