هزار خطر 3 - در میان برج های مخوف لندن

چگونه هنگام خطر درست  تصمیم بگیریم؟
در تاریکی شب میان برج‌های لندن زنی را می‌بینی که از روی چمن‌ها به شما نزدیک می‌شود. زبان دوستت از ترس بند آمده است. یک چیز در مورد آن زن بسیار عجیب است. وقتی نزدیک‌تر می‌شود می‌فهمی که سر او روی گردنش نیست. او سرش را در دستانش گرفته است...

در اين کتاب همه چيز به تو بستگی دارد!

در دل ماجراها شيرجه بزن و در هر صفحه معين کن که ماجرا چطور پيش برود. هر ماجرا را که به پايان بردی، دوباره برگرد و حوادث ديگری را امتحان کن. تعداد ماجراهايی مهيجی که می‌توانی در دل آن‌ها پيش بروی، فقط و فقط به تو بستگی دارد و اين‌که:

تو چه تصميمی می‌گيری!